گیسوش

درباره ی داداشم کاوه

من یه داداش دارم که چهار سالشه وتوی خونه شیطونی می کنه ولی در مهمونی شیطونی نمی کنه. بعضی موقعه ها باهم دعوا می کنیم ولی بعضی موقعه ها نه، داداشم چند وقت پیشا کلمه هارو اشتبا می گفت: مثلا به قورباقه می گفت قورقابه یا به شکم می گفت شیمک وخیلی چیزا که الان یادم نیست. داداشم بعضی موقعه ها باهاله بعضی موقعه ها نه کلا عجیب غریبه. و خیلی کارتون دوست داره و وقتی که پای کامپیوتر می شینم می گه می خوای بازی کنی منم میگم نه تا میگم نه میزنه زیر گریه یا میگم آره میگه منم بازی کنم. من بعضی موقعه ها از دستش عصبانی میشم بابامم می گه اگر کاوه نبود الان ما نمی خندیدیم ما هر روز یه داستان داریم         ...
26 شهريور 1392

نزدیک مدرسه ها.

دیگه نزدیک مدرسه هاست من فقط باید کیف و دفتر بخرم. من مدرسه رفتن رو دوست دارم. ولی خیلی استرس دارم که خانمم کی باشه، مامانم میگه خانمت خانم شمس هستش، و خیلی مهربونه، می خوام برنامه ریزی کنم چون بیشتر بتونم تمرین کنم، برای این که میگن کلاس چهاروم خیلی سخت هستش. من تمام سعی ام رو می کنم تا این دفعه هم قبول بشم انشاالله.                                                     ...
25 شهريور 1392

کلاس شنا.

امروز آخرین جلسه ی شنا هست. در این دو ترم خیلی چیز ها یاد گرفتم. مثلا دوچرخه، دست فرشته، دست کرال پشت، دست کرال سینه، پای قورباقه، دست قورباقه. برای ترم اول که می خواست اولین حرکت را یاد بدهد اسمش دست جلوی سینه هست. شعرش این بود. یه سیب بکش گردش کن بعد از وست قاچش کن این شعر را خیلی دوست دارم امروز ساعت چهار میرم استخر و اخر کلاسم مامانم میاد تمام حرکاتم را میبیند امروز باید خیلی تمرین کنم که بهترین حرکت را برای مامانم انجام بدم. وتشکر میکنم ازمامانم که من را همراهی کرد.                          &...
25 شهريور 1392

گیسوش

ممنونم از آقای سیامک نوری خلیل ده که این شعر زیبا را برای من سروده اند: نور نگاهش را به ماه عشق داده لبخندهایش را به راه عشق داده جوشیده کوثر در میان متن...انگار گیسوش را دست نگاه عشق داده ...
16 شهريور 1392

روز دختر

از این جا شروع میکنم که هنوز به دنیا نیامده بودم. یک هفته مونده بود که پا به این دنیا بزارم مامان و بابام متوجه شدن من نوزاد دختر هستم، خوشحال شدن که خداوند به آن ها دختر عطا کرده. و حالا امروز روز دختر هست. دوست دارم همه ی آرزو های پدر ومادرم را برآورده کنم. دوست ندارم هیچ قمی در چشمان پدر ومادرم باشد. و روز دختر را به همه ی دوستان تبریک میگویم ایشالا در زندگی موفق باشید. ...
16 شهريور 1392

کلاس زبان انگلیسی

 زبان انگلیسی را خیلی دوست دارم. در آنجا دوست های زیادی پیدا کردم. و امتحان آخر ترم شروع شد. وخیلی خیلی استرس داشتم ولی دوتا امتحان داشتم یکی اول کلاس و یکی آخر کلاس و موقع امتحان رسید و خانم گفت: که چه کار باید بکنم و  برگه ام را دادم به خانم و وقتی داشت تصیح می کرد همینطور دستم می لرزید و خانم گفت: خب تو 20 شدی دیگه آنقدر خوشحال شدم که هیچ کس نمی تونست جلویم را بگیرد راستی اگه خواستین می تو نین برین کلاس زبان چون خیلی خوبه پایان ...
16 شهريور 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گیسوش می باشد